عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی در روزنامه اعتماد نوشت:
در اینجا بهکارگیری دامادها و فرزندان و اقوام و فامیل مرسوم است تا اعتراض کنی فوری میگویند اینها مدیر توانمند هستند! کجا آزمون دادند؟ نزد پدر خانم. افرادی که سطح کارشناسی و تخصصی کافی نداشته باشند به دو طریق منشا افزایش فساد میشوند.
اول اینکه خودشان عامل و فاسد میشوند، زیرا کسی که می پذیرد در پست و مقامی قرار گیرد که صلاحیت آن را ندارد، مرتکب یک عمل خلاف و غیراخلاقی و به نوعی فساد شده است. پس از قرار گرفتن در مسند مدیریت، حتی اگر خودش هم فسادی مرتکب نشود؛ مجبور است افراد بیتخصص و سطح پایینتر از خود را برای همکاری انتخاب کند که این وضعیت منشا تشدید فساد است.
راه دوم نیز از طریق بیاطلاعی در سیاستگذاری و نظارت است. این افراد شناخت کافی از مسائل ندارند، لذا سیاستهای نادرست را انتخاب و نادرستتر اجرا میکنند و ساختار اداری تحت امر آنان نیز ناکارآمد و بدون نظارت است، لذا به راحتی آن را در ورطه فساد غوطهور میکنند. در اهمیت این مساله همین بس که تردید داشتم انتخاب رانتی افراد فاقد صلاحیت را ریشه فساد معرفی کنم یا سیاستگذاریهای نادرست را؟ به همین دلیل شاید بهتر بود که ابتدا به ارزشگذاری ناعادلانه درباره نیروی انسانی پرداخته میشد.
مشکل این عامل فقط در فساد نیست، بلکه در اتلاف منابع نیز هست. به نظر من اتلاف منابع از فساد بدتر است، زیرا فرد فاسد حق دیگران را به ناحق برای خود برمیدارد ولی آن پول و سرمایه وجود دارد.
در مدیریت اصولگرایان هر دو نوع زیانرسانی وجود دارد. برخی کشورها بودند یا هستند که فساد مالی دارند ولی به عللی کارآمدی خوبی داشتهاند و در نهایت فساد آنها کمتر از دستاوردهای شان بوده و این قابل تحمل است.
بدون آزادی رسانه و امنیت حرفهای روزنامهنگاران، مبارزه با فساد یک شعار پوچ است. من تردید ندارم که اگر شرایط مناسب برای فعالیت حرفهای باشد، در میان روزنامهنگاران کسانی هستند که پیش از رسیدن به این مراحل پیشرفته فساد، گزارش آن را منتشر میکنند. اتفاقا به همین علت کسی جرات نزدیک شدن به فساد را نخواهد داشت.
عبدی فساد را میوه درختی معرفی میکند که ریشه آن «سیاستهای فسادزا و بهطور مشخص قیمتگذاری و امتیازات و انحصارات دولتی» است، تنه آن، «قیمتگذاری روی نیروی انسانی و حذف افراد صاحب صلاحیت از تصدی امور» و شاخ و برگ آن را «فقدان نهادهای نظارتی رسمی و غیررسمی» میداند.