۰
۰
نسخه چاپی

ورود«شاخه‌ها در باد ریشه‌ها در خاک» به بازار کتاب

از سوی کتاب نیستان؛
از سوی کتاب نیستان؛
مصطفی رحماندوست به تازگی کتاب «شاخه‌ها در باد ریشه‌ها در خاک» را روانه بازار کتاب کرده که به دوستی های خوب و پایدار اشاره می‌کند.
به گزارش اطلاع نیوز

به نقل از فارس، دوستان خوب منجر به زندگی شادتر و اجتماعی‌تری می شود. اما گاهی اوقات حفظ دوستی‌ها به همین راحتی‌ها هم نیست. در این داستان دو درخت بعد از جدایی غمگین می‌شوند و رشدشان متوقف می‌شود و در نهایت دست به تصمیم بزرگی می‌زنند...

در بخشی از این کتاب آمده است:

روزگار درخت‌ها سخت شده بود اما هر‌چه بود باز هم سرپا بودند و با هم بودند. با هم شاخه‌ها و برگ‌هایشان را به دو نسیم می‌سپردند. با هم از گرمای آفتاب لذت می‌بردند.

روزها شب شدند. شب‌‌ها جای خود را به روشنی روز دادند. جای خط‌های سفید گچی جوی کندند. جای جوی‌ها دیوار ساخته شد. دیوارها از هر کجای زمین سر در آوردند. سقف‌ها را زدند. خانه‌ها ساخته شد. گرد و خاک و دود، چهره درخت‌ها را تیره کرده بود دلشان به این خوش بود که با هم هستند. با هم غم می‌خوردند. غم هم را می‌خوردند. دلشان به این خوش بود که کارگرها زیر سایۀ آنها خستگی را از تنشان در می‌کنند. درخت‌ها سختی را با هم تحمل می‌کردند. با هم آرزو می‌کردند که کار بناها و کارگرها تمام شود وسایلشان را جمع کنند و بروند. وقتی رنجی را دو نفر با هم تقسیم کنند، تحمل آن آسان‌تر است. وقتی امیدی را دو نفر به هم بدهند. امیدواری شادی‌بخش‌تر است.خلاصه یک روز کارهای خانه‌سازی تمام شد، اما آن روز دیگر درخت‌ها با هم نبودند. آخرین دیواری که کشیده شد، دیواری بود که از وسط دو درخت می‌گذشت، این دیوار دو خانه را از هم جدا می‌کرد.دیوار سرد بود. محکم و سخت بود. دیوار، درخت‌ها را از هم جدا کرد.درخت‌ها ار هم جدا شدند. دیگر با هم نبودند. باد که می‌وزید، نمی‌توانستند با هم شاخه‌ها و برگ‌هایشان را به باد بسپارد.خورشید که در می‌آمد، به شاخه‌ها و برگ‌های دو درخت با هم نمی‌تابید. صبح‌ها روی یکی از آن‌ها، و بعدازظهر روی دیگر می‌تابید.توی هر کدام از خانه‌ها، خانواده‌ای ساکن شد. شادی در خانه جوشید. یکی از خانوادها دور درخت خانه‌اش، باغچه کوچکی ساخت. گل و گیاه در باغچه کاشت. همسایۀ او در کنار درخت خانه‌اش حوض کوچک، فواره قشنگی داشت چند‌تا ماهی قرمز در آن شنا می‌کردند. هر کدام از خانواده‌ها به درخت خانه‌شان آب می‌دادند و رسیدگی می‌کردند؛ اما درخت‌ها غمگین بودند. درخت‌ها بزرگ نمی‌شدند، زیرا با هم نبودند، روزگارشان با اندوه می‌گذشت...



+ 0
مخالفم - 0
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

logo-samandehi

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به سایت اطلاع نیوز می باشد . هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.