الیاس کانِتی میگوید: «دیدن ورای آدمها آسان است، ولی ما را به جایی نمیرساند.» به عبارت دیگر چه آسان و چه بیفایده در افراد عیب مییابیم. آیا وقتی عاشق میشویم بعضاً به این دلیل نیست که، حتی به بهای کوری خودمان در این فرایند و آن لحظه خواستهایم، دیدن ورای آدمها را نفی کنیم؟ اگر بدبینی و عشق دو گزینه متقابل باشند، آیا عاشق شدن ما به این دلیل نیست که میخواهیم از موضع ضعف بدبینی، نجات یابیم؟ آیا در هر «عشق در نگاه اول» نوعی گزافهپردازی نسبت به خصوصیات معشوق وجود ندارد؟ نوعی گزافهپردازی که ما را از منفینگری معمولمان منفک میکند و تمرکز و نیرویمان را معطوف کسی میکند که چنان باورش داریم که هرگز حتی خود را چنین باور نداشتهایم. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۲۰)
کتاب جستارهایی در باب عشق یک کتاب مهم و حتی ضروری در رابطه با عشق است که پیشنهاد میکنیم حتما آن را مطالعه کنید. (فرقی نمیکند که هماکنون درگیر رابطه عاشقانه هستید و یا در آینده قصد دارید وارد یک رابطه عاشقانه شوید، به هر حال ما خواندن این کتاب را توصیه میکنیم.) آلن دوباتن کتاب مهم دیگری درباره عشق به نام سیر عشق نیز دارد که در کنار خواندن این کتاب به شدت پیشنهاد میشود. در کتاب سیر عشق دوباتن به بررسی زندگی یک زوج از ابتدای آشنایی آنها با همدیگر میپردازد و در مسیر زندگی، هر اتفاق مهمی که برای آنها پیش بیاید را تحلیل و بررسی میکند.(برگرفته از kafebook.ir)
اگر به قلم آلن دوباتن نیز علاقه دارید، بد نیست نگاهی به معرفی کتاب تسلی بخشیهای فلسفه او بیندازید.
خلاصه کتاب جستارهایی در باب عشق:
ماجرای این کتاب درباره زن و مردی است که به طور اتفاقی در پروازی کنار هم قرار میگیرند و پس از اینکه گفتوگویی کاملا عادی میان آنها شکل میگیرد، بیشتر به هم توجه میکنند و بعد از پایان پرواز نیز تصمیم میگیرند همدیگر را ملاقات کنند.
جملاتی از متن کتاب جستارهایی در باب عشق:
وقتی عاشق میشویم، تصادفهای طبیعی زندگی را، پشت حجابی از هدفمندی پنهان میکنیم. هر چند اگر منصفانه قضاوت کنیم، ملاقات با ناجیمان کاملا تصادفی و لاجرم غیر ممکن است، اما باز اصرار میورزیم که این رخداد از ازل در طوماری ثبت شده بوده و اینک در زیر گنبد مینایی به آهستگی از هم باز میشود.
(با دست خودمان) سرنوشتی میبافیم تا از اضطراب ناشی از این واقعیت که هر حکمتی در زندگیمان هر چند اندک، ساخته خود ماست، نجات پیدا کنیم، (و فراموش میکنیم) که طوماری (و طبعاً سرنوشت از پیش مقرر شدهای) وجود ندارد؛ این که چه کسی را در هواپیما ملاقات بکنیم یا نکنیم حکمتی جز آنچه خودمان به آن اطلاق می کنیم ندارد – به عبارت دیگر میخواهیم از اضطراب ناشی از این که کسی زندگینامه ما را ننوشته و عشقهای ما را بیمه نکرده است پرهیز کنیم. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۱۸)
وقتی به کسی (فرشتهای)، از موضع عشق یکطرفه نگاه میکنیم و به لذتی میاندیشیم که از بودن با او در بهشت برین به ما دست میدهد، ناخودآگاه نکتهای اساسی را فراموش میکنیم: اینکه اگر او هم ما را دوست بدارد، علاقه ما به چه سرعتی زنگ خواهد باخت. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۴۸)
عشق یکطرفه ممکن است دردناک باشد، ولی درد امنی است، چون به کس دیگری جز خودمان صدمه نمیزند، دردی خصوصی و همان اندازه که تلخ و شیرین است، خودانگیخته نیز هست. اما به محض آنکه عشق دوجانبه میشود، باید حالت انفعالی و ساده صدمه دین را رها کنیم و مسئولیت ارتکاب به گناه را بپذیریم. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۵۴)
آیا زیبایی مادر عشق است یا عشق مادر زیبایی؟ من عاشق کلوئه بودم چون زیبا بود یا زیبا بود چون دلداده او بودم؟ وقتی در میان گروهی از افراد هستیم (و به دلدارمان که دارد با تلفن صحبت میکند یا روی مبل لم داده خیره شدهایم) ممکن است از خودمان بپرسیم، به چه دلیل تمایل ما به این چهره خاص جذب شده، به این دهان یا گوش یا بینی، چرا این خم گردن یا چاله گونه، این چنین پاسخگوی دقیق معیار ما از کمال است؟ (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۸۱)
چهبسا حقیقت این است که، تاکسی ندیدهباشدمان، وجود نداریم؛ نمیتوانیم درست حرف بزنیم، تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد، و در یک کلام، کاملا زنده نیستیم، تا زمانی که دوست داشته بشویم. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۱۲۲)
همیشه در حسرت عشقی هستیم که (در فرایند آن) نه دچار کاستی شویم و نه سوءتفاهم. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۱۳۲)
یکی از دردسرهای عشق این است که، دستکم برای مدتی، این خطر را دارد که به طور جدی خوشبختمان کند. (کتاب جستارهایی در باب عشق – صفحه ۱۴۷)